.
توی ذهنم سکوتِ انباری است
که پر از بمب های ساعتی است
کوه آتشفان کاغذ ها
در دلش خاطرات خط خطی است
.
پای میز همیشه یک رنگم
می نشینم که دردِ دل دارم
کاغذ من به زیر باران ماند
گریه کرده دوباره افکارم
.
می نویسم "دوباره تنهایی"
شب شده دوباره مهتاب است
می نویسم همیشه بیدارم
می نویسم شب است و او خواب است
.
در تماشای دیگران هستم
پرده ها را کنار من زده ام
شهر من بی ستاره تر شده است
چشم در چشم آسمان شده ام
.
قاصدک آمد و کنارم ماند
حرف ها را یکی یکی گفتم
گریه هم سهم کودکان باشد
من که مَردم ، همیشه سر سختم
.
قهوه ی تلخ از دهان افتاد
زندگی که همیشه بی او نیست
گر چه قلبم پر از تَرَک شده است
قلب یک مرد ، بند به یک مو نیست
.
آتشی در میان ذهن من است
خاطرات سیاه می سوزد
چرخ خیاطی قدیمیِ مان
قلب من را دوباره می دوزد
"محمدامین آقایی"
درباره این سایت